پیشنوشت: در قسمت قبل، راجع به خودپنداره و طرحوارهها صحبت کردیم.
گفتیم خودپنداره، مجموعه نگرشهای فرد نسبت به خود است و طرحوارهها، باورهای ویژهای هستند که با آن خود را معرفی میکنیم (مثل چاق و لاغر بودن)
همچنین دربارهٔ خودهای احتمالی صحبت کردیم.( آنچه در آینده احتمال دارد باشیم؛ و آنچه که از تبدیل شدن به آن هراس داریم. )
برای مطالعهٔ بیشتر مراجعه کنید به:
خودپنداره : من کیستم؟
الان قصد دارم راجع به مواردی صحبت کنیم که خودپندارهٔ ما را تعیین میکند:
نقشهایی که بازی میکنیم
واژهٔ نقش (role ) از تئاتر گرفته شده. در تئاتر از هرکس انتظار میرود نقش مشخصی را ایفا کند.
در زندگی نیز، وقتی نقش جدیدی را بازی میکنیم ابتدا احساس میکنیم نسبت به آن آگاهیم؛
ولی رفتهرفته آن نقش به جانمان مینشیند و به واقعیت تبدیل میشود و دیگر رفتارمان ساختگی نخواهد بود.
ناتانیل هورتون میگوید:
هیچکس نمیتواند برای مدتی قابل ملاحظه، چهرهای برای خودش درست کند و سپس چهرهای دیگر و همینطور چهرههای متعدد، بدون آنکه سرانجام گیج شود که کدام یک ممکن است واقعی باشد.
به زمانی فکر کنید که وارد نقشی جدید شدید- شاید اولین روزهای حضورتان در یک کار.
روزهای اول بسیار محتاط و حساس بودید و با تمام وجود سعی میکردید پخته عمل کنید و یک خودآگاهی نسبت به تکتک رفتارهایتان احساس میکردید. مشاهدهگر خوبی بودید و نقش جدیدتان را بررسی میکردید چون طبیعی نبود.
بعد از مدتی اتفاق عجیبی میافتد: آن پرستیژ و صحبتهای لفظ قلم و روشنفکرمآبانهٔ شما دیگر زورکی نیست. کاملاً به جزئی از وجودتان بدل شده است مثل لباسی که پس از مدتی راحت و اندازه میشود!
مقایسههای اجتماعی
چگونه به این نتیجه میرسیم که باهوش، کودن، فقیر، ثروتمند، لاغر ، چاق، قدکوتاه یا قد بلند هستیم؟
«خود»، از طریق نیروهای اجتماعی شکل میگیرد، با نگاه کردن به بیرون و درون.
لئون فستینگر در نظریهٔ مقایسه اجتماعی یکی از راههایی را که دیگران روی شکلگیری شخصیت ما اثر میگذارند، توضیح میدهد: مقایسه کردن.
مردم از راه مقایسه کردن خود با اطرافیان، ادراکشان را نسبت به خودشان شکل میدهند.
بنابراین افرادی که اطراف ما هستند به تعریف معیارهای ما کمک میکنند. وقتی دیگران کودن بنظر میرسند خودمان را باهوش احساس میکنیم.
وقتی دیگران زشت به نظر میآیند احساس زیبایی میکنیم.
فرض کن در یک کلاس، نمرهٔ ریاضی تو از همه بالاتر است. از طرفی دیگران ساعت ورزش، عملکرد تو را دیدهاند و خوب بنظر نمیرسیدی.
میخواهم بگویم اینها حقیقت مطلق نیست. اگر تو بطور اتفاقی در کلاس ریاضیدانهای حرفهای قرار بگیری، ناخودآگاه حس میکنی ریاضیاتت چندان هم خوب نیست و شاید در ورزش حتی بهتری!
بنابراین مقایسه اجتماعی کاملاً منفعلانه یا اتفاقی نیست.
افراد به دنبال کسانی هستند که بتوانند خودشان را با آنها مقایسه کنند.
این مقایسه به دوشکل انجام میشود:
مقایسه اجتماعی بالا به پایین:
این رایج ترین شکل مقایسه است که آدمها معمولاً خودشان را با کسانی مقایسه میکنند که از بعضی جهات از خودشان پایینتر هستند. همین امر موجب بالارفتن عزت نفس میشود.
مقایسه اجتماعی پایین به بالا:
انجام این نوع مقایسه باعث کاهش عزت نفس میشود چون در طی آن افراد خودشان را با کسانی مقایسه میکنند که آنها را بالاتر از خود میبینند.
این امر، رضایت را نیز کاهش میدهد. چون دائما سطح معیارهای خود را بر اساس آنها ارزیابی میکنیم و بالا میبریم.
موفقیت و شکست
تجارب روزمرهٔ ما اعم از موفقیتها و شکستهایمان نیز خودپندارهٔ ما را تغذیه میکنند.
وقتی دانشآموزان، موفقیت تحصیلی بدست میآورند، به تلاش بیشتر و پیشرفت بیشتر ترغیب میشوند و در نتیجهٔ موفقیتهایشان، احساس توانمندی و اعتمادبهنفس بیشتری میکنند.
از طرفی کسانی که عزتنفس بالایی دارند و برای خودشان ارزش قائلند، در مقایسه با کسانی که عزت نفس پایین دارند، خشنودترند و پس از شکست مقاومترند.
ولی بر اساس استدلال منتقدان، عکس این موضوع هم به همین اندازه درست است:
مشکلات و شکستها میتوانند باعث عزتنفس پایین شوند.
قضاوتهای دیگران
آنچه برای خودپندارهٔ ما مهم است این نیست که دیگران، واقعاً ما را چگونه میبینند بلکه این است که تصور میکنیم دیگران ما را چگونه میبینند. (جورج هربرت مید)
وقتی دیگران، نظر خوبی راجع به ما دارند، به ما کمک میکند که ما هم نظر خوبی دربارهٔ خود داشته باشیم.
حتی سرنوشت نیاکان ما هم بستگی به نظر دیگران دربارهٔ آنها داشت. وقتی که گروهشان از آنها محافظت میکرد، امکان ادامهٔ حیاتشان بیشتر میشد و وقتی به نارضایتی گروهشان پی میبردند، دچار شرم و عزتنفس پایین میشدند.
مارک لیری میگوید ما در مقام وارثان آنها، که نیاز عمیق مشابهی به احساس تعلق داریم، هنگام روبرو شدن با تحریم اجتماعی، درد عزتنفس پایین را تجربه میکنیم.
اشخاص عموماً با تحسین راحتترند تا با انتقاد.
به همین دلیل تعریف و تمجیدهایشان را بیان میکنند و جلوی نیش و کنایههایشان را میگیرند.
بنابراین ممکن است به ارزیابی دیگران زیادی بها دهیم که موجب متورم شدن خودانگارهٔ ما میشود.( شروگر و شوئنمن،۱۹۷۹)
در قسمت بعدی، راجع به «فرهنگ» صحبت خواهیم کرد.